شهید ابــراهیـم خطیـــبی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید ابــراهیـم خطیـــبی

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید ابــراهیـم خطیـــبی

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام ابراهیم خطیبی از شهدای دانش آموز شهرستان آمل می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : رمضان
تاریخ تولد : 1347/06/01
تاریخ شهادت : 1364/04/14
محل تولد : آمل
گلزار شهدای روستای امام زاده هفت تن آمل
نحوه شهادت :اصابت تیر مستقیم به گلو
محل شهادت : جاده مریوان - سروآباد
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

طرح لایه باز فتوشاپ وصیت نامه و زندگی نامه شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبیشهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

 

میثم میثم
۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۵۸ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۵:۴۲ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید ابراهیم خطیبی



 
میثم میثم
۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۵:۳۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید ابراهیم خطیبی
شهید ابراهیم خطیبی
شهید ابراهیم خطیبی
شهید ابراهیم خطیبی
میثم میثم
۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۵:۰۰ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

لینک سایت جنگ و درنگ 


شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی

شهید ابراهیم خطیبی


میثم میثم
۲۶ مهر ۹۵ ، ۰۴:۵۹ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

شهید ابراهیم خطیبی 
تاریخ شهادت: ۱۴ تیر ۱۳۶۴ 
محل تولد: لاریجان، روستای هفت‌تنان 
محل شهادت: منطقه عملیاتی مریوان 
مزار شهید: لاریجان، روستای هفت‌تنان 



• شهید محمدرضا خطیبی، سال ۱۳۳۷ش در روستای «هفت‌تنان» در شهرستان «لاریجان» چشم به جهان هستی گشود. او اولین فرزند خانواده خطیبی بود. پدرش علاوه بر نانوایی، کشاورزی هم می‌کرد. محمدرضا کودکی آرام و مطیع بود و از آنجا که در نزدیکی محل زندگی آن‌ها کودک دیگری نبود، اوقات خود را بیش‌تر با پدر و مادر می‌گذراند. در هفت سالگی دوره ابتدایی را در مدرسه «بایجان» آغاز کرد. از‌‌ همان ابتدا علاقه وی به درس و مدرسه آشکار شد و با وجود آن‌که پدر و مادرش بی‌سواد بودند، در انجام تکالیف و وظایف درسی موفق بود. اعضای خانواده‌اش می‌گویند: «محمدرضا می‌دانست که وضع اقتصادی خوبی نداریم به‌همین دلیل، بیش‌تر اوقات غذایی که برای ناهار در کیف او قرار می‌دادیم نمی‌خورد و به خانه برمی‌گرداند.» وضعیت نامطلوب مالی خانواده، محمدرضا را مجبور کرد تحصیلات خود را در پنجم ابتدایی‌‌ رها کند و به کار جوشکاری مشغول شود. با اشتغال وی، وضع مالی خانواده پرجمعیت خطیبی با چهار پسر و یک دختر بهبود نسبی یافت. محمدرضا در کنار جوشکاری در اوقاب فراغت، به پدرش در کاشت گندم و جو کمک می‌کرد. پس از مدت کوتاهی به تهران رفت و در کارخانه‌ای به جوشکاری مشغول شد. در تهران تحت تأثیر شرایط اجتماعی روز قرار نگرفت و هم‌چنان به انجام وظایف دینی مقید ماند. در مساجد حضور می‌یافت و با افراد متدین معاشرت می‌کرد. در رفتار با دیگران ملایم و خوش‌رفتار بود و کتاب‌های مذهبی مطالعه می‌کرد. با شروع نهضت اسلامی مردم ایران، به صف مبارزه پیوست و پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به عضویت بسیج و انجمن اسلامی درآمد. با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، در یکی از مراکز اعزام نیرو در تهران ثبت‌نام کرد و به‌دلیل کثرت نیروهای اعزامی موفق به حضور در جبهه نشد. در‌‌ همان سال، از تهران به آمل رفت و در روستای بایجان با احداث کارگاه جوشکاری مشغول به‌کار شد. هم‌رزمان در بسیج و اتحادیه انجمن‌های اسلامی لاریجان و شورای اسلامی روستای بل‌قلم فعالیت داشت و مسئول شورا بود. بعد از مدتی به سمت فرماندهی پایگاه مقاومت بسیج منصوب شد. زمانی که به سن سربازی رسید، به‌دلیل کهولت پدر کفالت گرفت و به خدمت سربازی نرفت. در اوایل سال ۱۳۶۰ش در سرکوب ضدانقلاب در واقعه آمل شرکت فعال داشت.‌‌ همان سال با یکی از بستگان خود ازدواج کرد و با وجود علاقه زیاد به زندگی و همسر، آنی از فعالیت در نهادهای انقلابی و اسلامی دست برنداشت. محمدرضا در اوایل سال ۱۳۶۱ش عازم جبهه شد. یکی از هم‌رزمان وی می‌نویسد: در تاریخ سوم اردیبهشت‌ماه ۱۳۶۱ش با محمدرضا خطیبی آشنا شدم. ما در دسته‌ای از گروهان ۱ گردان علی ابن ابی‌طالب (ع) تیپ ۲۵ کربلا در کنار یکدیگر بودیم و به‌تدریج صمیمیت بسیاری بین ما به‌وجود آمد. در عملیات رمضان تحت فرماندهی آقای اسلامی، محمدرضا در مرحله دوم و سوم عملیات رمضان شجاعت بسیار از خود نشان داد. خصوصیات ارزنده وی سبب می‌شد تا حضورش برای فرمانده قوت قلب باشد. پس از عملیات رمضان، محمدرضا خطیبی در گردانی به فرماندهی شهید زائری در عملیات محرم شرکت کرد. این عملیات در ششم شهریورماه ۱۳۶۱ش در منطقه عمومی دهلران منطقه‌ای به‌نام دره مورموری و رودخانه‌ای به‌نام دویرج وجود داشت. این مناطق، محل تجمع نیروهای مردمی و بسیجی بود و همه نیرو‌ها در قالب گردان‌های پیاده تیپ ۲۵ کربلا دسته‌بندی شده بودند. خطیبی مدت دو ماه در منطقه عمومی دویرج شبانه‌روز فعالیت می‌کرد. حضور فعال در مراحل مختلف نبرد باعث جلب توجه فرماندهان به وی شد، به‌طوری‌که به فرماندهی دسته منصوب شد. پس از عملیات محرم، تیپ ۲۵ کربلا به لشکر ۲۵ کربلا ارتقاء یافت. خطیبی در گردان حضرت مسلم (ع) به فرماندهی گروهان منصوب شد. پس از عملیات محرم، همواره سمت فرماندهی داشت اما به خانواده‌اش می‌گفت در جبهه غذا می‌پزد و ظرف می‌شوید. علاوه بر شجاعت و ابتکار که از خصوصیات بارز خطیبی بود، سعه صدر و تحمل و بردباری و ایمان قوی او سبب شده بود دوستان و هم‌رزمانش به وی اعتماد خاصی داشته باشند. عبادت و نماز شب او در سخت‌ترین شرایط جنگ ترک نمی‌شد. بر خواندن زیارت عاشورا اصرار داشت و پس از هر نماز صبح، دعای عهد به‌جای می‌آورد. در مراسم ماه محرم برای افراد گردان مداحی می‌کرد. خطیبی در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر ۱، والفجر ۴ و والفجر ۶ حضور داشت. از سمت فرماندهی گروهان به مقام جانشین فرمانده گردان مسلم بن عقیل (ع) ارتقا یافت. او در جبهه، معروف به «خطیب» بود و در طول حضورش در جبهه چندین‌بار جراحت سطحی داشت ولی جبهه را ترک نکرد. مدت سه سال مداوم و بی‌وقفه در جبهه حضور داشت. از وقوع گناهانی چون غیبت به‌سختی جلوگیری می‌کرد و می‌گفت: «در شأن یک انسان مجاهد نیست که در خط مقدم و در محضر خدا غیبت کند.» خطیبی قبل از شهادت به مادرش گفته بود، خبر شهادت مرا یک روحانی و دو سرباز برای تو خواهند آورد که همین‌طور هم شد. او تمام حساب‌های مالی خود را در وصیت‌نامه‌اش ذکر کرد و از برادرش قربانعلی خواست تا به آن‌ها رسیدگی کند. محمدرضا پس از نوشتن وصیت‌نامه، برای آخرین‌بار عازم جبهه شد اما قبل از رفتن، به‌دلیل اختلافات از همسرش جدا شد. در سال ۱۳۶۴ش به سمت فرماندهی گردان امام محمد باقر (ع) منصوب شد. قبل از شروع عملیات قدس، مسئولیت داشت تا سنگرهایی روی آب در منطقه عملیاتی هورالهویزه ایجاد کند. ساخت این سنگر‌ها ضرورت زیادی داشت چرا که حتی پس از پایان عملیات جان بسیاری از رزمندگان نجات می‌یافت. در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص)، مرکز فرماندهی جنگ به «سوله خطیبی» معروف شده بود. برای ایجاد این سنگر‌ها، خطیبی تمام توان و ابتکار خود را به‌کار برد و سه روز نخوابید. اما سرانجام در ساعت ۸:۳۰ روز یک‌شنبه دوم تیرماه ۱۳۶۴ش هنگامی که برای شناسایی سنگرهای کمین دشمن تا نزدیکی خط دفاعی دشمن رفته بود، بر اثر اصابت گلوله تیربار گرینف دشمن به شهادت رسید. قایق وی و همراهانش به زیر آب رفت و پیکر او مدت دو روز زیر آب بود تا این‌که توسط نیروهای خودی بیرون آورده شد. خطیبی چگونگی شهادتش را دو روز قبل از آن به عباس محمدی، یکی از دوستانش گفته بود. پیکر محمدرضا خطیبی بنا به خواست خودش در روستای هفت‌تنان در کنار دیگر شهدا به خاک سپرده شد. دوازده روز پس از شهادت سرافرازانه محمدرضا خطیبی، برادرش ابراهیم در تاریخ چهاردهم تیرماه سال ۱۳۶۴ هجری شمسی در منطقه عملیاتی مریوان به فیض عظمای شهادت نائل آمد و او نیز در کنار آرامگاه برادر بزرگوارش آرمید.

میثم میثم
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۴ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

فرمانده گردان امام محمد باقر (ع) کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)


"محمد رضا خطیبی” در سال 1337 در روستای “هفت تنان” در شهرستان"لاریجان" به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده " خطیبی " بود. پدرش علاوه بر نانوایی کشاورزی هم می کرد.
محمد رضا کودکی آرام و مطیع بود و از آنجا که در نزدیکی محل زندگی آنها کودک دیگری نبود اوقات خود را بیشتر با پدر و مادر می گذراند. در هفت سالگی دوره ابتدایی را در مدرسه "بایجان" واقع در روستای محل سکونت آغاز کرد. از همان ابتدا علاقه وی به درس و مدرسه آشکار شو و با وجود آنکه پدر و مادرش بی سواد بودند، در انجام تکالیف و وظایف درسی موفق بود. 
اعضای خانواده اش می گویند : «محمد رضا می دانست که وضع اقتصادی خوبی نداریم به همین دلیل بیشتر اوقات غذایی که برای ناهار در کیف او قرار می دادیم نمی خورد و به خانه بر می گرداند.» وضعیت نامطلوب مالی خانواده محمد رضا را مجبور کرد تحصیلات خود را در پنجم ابتدایی رها کند و به کار جوشکاری مشغول به کار شود. با اشتغال وی وضع مالی خانواده پر جمعیت خطیبی با چهار پسر و یک دختر بهبود نسبی یافت. 
محمد رضا در کنار جوشکاری در اوقاب فراغت به پدرش در کاشت گندم و جو کمک می کرد. پس از مدت کوتاهی به تهران رفت و در کارخانه ای به جوشکاری مشغول شد. در تهران تحت تأثیر شرایط اجتماعی روز قرار نگرفت و همچنان به انجام وظایف دینی مقید ماند. در مساجد حضور می یافت و با افراد متدین معاشرت می کرد. در رفتار با دیگران ملایم و خوش رفتار بود و کتابهای مذهبی مطالعه می کرد. 
با شروع نهضت اسلامی مردم ایران به صف مبارزه پیوست و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج و انجمن اسلامی در آمد. 
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در یکی از مراکز اعزام نیرو در تهران ثبت نام کرد و به دلیل کثرت نیروهای اعزامی موفق به حضور در جبهه نشد. در همان سال از تهران به آمل بازگشت و در روستای بایجان با احداث کارگاه جوشکاری مشغول کار شد. همرزمان در بسیج و اتحادیه انجمنهای اسلامی لاریجان و شورای اسلامی روستای بل قلم فعالیت داشت و مسئول شورا بود. بعد از مدتی به سمت فرماندهی پایگاه مقاومت بسیج منصوب شد.
زمانی که به سن سربازی رسید به دلیل کهولت پدر کفالت گرفت و به خدمت سربازی نرفت. در اوایل سال 1360 در سرکوب ضد انقلاب در واقعه آمل شرکت فعال داشت. همان سال با یکی از بستگان خود ازدواج کرد. و با وجود علاقه زیاد به زندگی و همسر، آنی از فعالیت در نهادهای انقلابی و اسلامی دست بر نداشت . محمد رضا خطیبی در اوایل سال 1361 عازم جبهه شد. یکی از همرزمان وی می نویسد : در تاریخ 3 اردیبهشت 1361 با محمدرضا خطیبی آشنا شدم. ما در دسته ای از گروهان 1 گردان علی ابن ابی طالب (ع) تیپ 25 کربلا در کنار یکدیگر بودیم و به تدریج صمیمیت بسیاری بین ما به وجود آمد. در عملیات رمضان تحت فرماندهی آقای اسلامی، محمد رضا در مرحله دوم و سوم عملیات رمضان شجاعت بسیار از خود نشان داد. خصوصیات ارزنده وی سبب می شد تا حضور وی برای فرمانده قوت قلب باشد. پس از عملیات رمضان، محمد رضا خطیبی در گردانی به فرماندهی شهید زائری در عملیات محرم شرکت کرد. این عملیات در 6 شهریور 1361 در منطقه عمومی دهلران منطقه ای به نام دره مور موری و رودخانه ای به نام دویرج وجود داشت. این مناطق محل تجمع نیروهای مردمی و بسیجی بود همه نیروها در قالب گردانهای پیاده تیپ 25 کربلا دسته بندی شده بودند. 
خطیبی مدت دو ماه در منطقه عمومی دویرج شبانه روز فعالیت می کرد. حضور فعال در مراحل مختلف نبرد جلب توجه فرماندهان به وی شد. به طوری که به فرماندهی دسته منصوب شد. پس از عملیات محرم تیپ 25 کربلا به لشکر 25 کربلا ارتقاء یافت. خطیبی در گردان حضرت مسلم (ع) به فرماندهی گروهان منصوب شد. پس از عملیات محرم همواره سمت فرماندهی داشت اما به خانواده اش می گفت در جبهه غذا می پزد و ظرف می شوید. 
علاوه برشجاعت و ابتکار که از خصوصیات بارز خطیبی بود سعه صدر، تحمل و بردباری و ایمان قوی او سبب شده بود دوستان و همرزمانش به وی اعتماد خاصی داشته باشند. عبادت و نماز شب او در سخت ترین شرایط جنگ ترک نمی شد بر خواندن زیارت عاشورا اصرار داشت و پس از هر نماز صبح دعای عهد به جای می آورد. در مراسم ماه محرم برای افراد گردان مداحی می کرد. خطیبی در عملیات والفجر مقدماتی، والفجر 1، والفجر 4 و و الفجر 6 حضور داشت از سمت فرماندهی گروهان به مقام جانشین فرمانده گردان مسلم بن عقیل (ع) ارتقا یافت. او در جبهه معروف به خطیب بود و در طول حضورش در جبهه چند بار جراحت سطحی داشت ولی جبهه را ترک نکرد. مدت سه سال مدام و بی وقفه در جبهه حضور داشت. 
ازوقوع گناهانی چون غیبت به سختی جلوگیری می کرد و می گفت : «در شأن یک انسان مجاهد نیست که در خط مقدم و در محضر خدا غیبت کند. »
خطیبی قبل از شهادت به مادرش گفته بود خبر شهادت مرا یک روحانی و دو سرباز برای تو خواهند آورد که همین طور هم شد.
او تمام حسابهای مالی خود را در وصیت نامه اش ذکر کرد و از برادرش قربانعلی خواست تا به آنها رسیدگی کند. 
محمد رضا پس از نوشتن وصیت نامه، برای آخرین بار عازم جبهه شد اما قبل از رفتن به دلیل اختلافات از همسرش جدا شد. 
در سال 1364 به سمت فرماندهی گردان امام محمد باقر (ع) منصوب شد. قبل از شروع عملیات قدس مسئولیت داشت تا سنگرهایی روی آب در منطقه عملیاتی هورالهویزه ایجاد کند. ساخت این سنگر ها ضرورت زیادی داشت و حتی پس از پایان عملیات جان بسیاری از رزمندگان نجات می یافت. در قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) مرکز فرماندهی جنگ به سوله خطیبی معروف شد. برای ایجاد این سنگرها خطیبی تمام توان و ابتکار خود را به کاربرد و سه روز نخوابید. اما سرانجام در ساعت 30/8 روز یکشنبه 2 تیر ماه 1364 هنگامی که برای شناسایی سنگرهای کمین دشمن تا نزدیکی خط دفاعی دشمن رفته بود بر اثر اصابت گلوله تیربار گرینف دشمن به شهادت رسید. قایق وی و همراهانش به زیر آب رفت و پیکر او مدت دو روز زیر آب بود تا توسط نیروهای خودی بیرون آورده شد. خطیبی چگونگی شهادتش را دو روز قبل از آن به عباس محمدی یکی از دوستانش گفته بود. 
جنازه محمد رضا خطیبی بنا به خواست خودش در روستای هفت تنان در کنار دیگر شهدا به خاک سپرده شد. ده روز پس از شهادت محمد رضا برادرش ابراهیم در تاریخ 14 تیر 1364 در منطقه عملیاتی مریوان به شهادت رسید و او نیز در کنار آرامگاه برادر آرمید. 
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ ،زندگی نامه فرماندهان شهید مازندران"نوشته ی یعقوب توکلی ،نشر شاهد،تهران-1386



وصیت نامه 
... ای پروردگار هر کس که تو را شناخت هر چه غیر از تو به کنار می زند و فقط به تو نگاه می کند. ای خدای یکتا وقتی تو را شناختم آن چنان دلم در طپش بود که نتوانستم طاقت بیاورم و در همان دم تو را صدا می کردم و بی سر و پا عاشق تو شدم. 
پروردگارا من! می دانم و ایمان دارم که محمد فرستاده تو است و قرآن کریم هم از تو است و برای احقاق حق و قرآنت و دینت این راه را انتخاب کردم هر چند که به من سخت بگذرد. خدای من! اگر خون من ذره ای برای زنده شدن دینت اثر دارد، پس ای خمپاره ها و ای گلوله ها مرا در خود بگیرید که من حاضرم در روز دهها بار زنده شوم و در راه دینت کشته شوم که این برای من سعادت است. با اقرار به معاد و روز قیامت و عالم برزخ و صراط و سوال به اعمال بشری و با اعتقاد و اقرار به وحی و قرآن کتاب مقدس آسمانی نازل شده بر پیامبر گرامی و با درود سلام به صاحب الامر و الزمان خاتم آل محمد (ص) و نایب بر حقش رهبر کبیر انقلاب و با درود بر ارواح پاک و مقدس و مطهر شهدای راه حق فضیلت و شهدای پاک باخته ایران سرزمین مقدس اسلامی. 
پیام من به شما پدر عزیزم همیشه امام را دعا کن. پدرم! اگر چه نتوانستم در این سنین پیری کمکی برای شما باشم امدوارم مرا دعا کنید. در قیامت من از شما راضی هستم و به حقیقت از روی شما شرمنده و خجل هستم. امید آن دارم که با شهادت خود شما را نزد خداوند و ائمه سر بلند ببینم. بعد از مرگ برایم گریه نکنید و توکل بر خدا کنید و صبر داشته باشید. فرزندم را خوب تربیت کنید و او را در مکتب خانه بفرستید، چون وارث خون من یاسر می باشد. و امام را تنها نگذارید. مادر جان! هر چند که شب ها بی خواب کشیدی و مرا بزرگ کردی! رنجها برای من کشیدی؛ می دانم که برایت تحمل مرگ فرزند بزرگت سخت است اما افتخار کن که فرزندت در راه خدا به شهادت رسیده است. امید دارم که در بین مردم روحیه خوبی داشته باشی. فرزندم یاسر را به دست شما می سپارم شما را به خدا می سپارم. او را به خوبی تربیت کنید که در راه خدا قدم بردارد. تنها وصیت من به شما این است که امام را دعا کنید. در مرگ من سیاه نپوشید، اشک نریزید، امیدوارم که در بهشت همدیگر را دیدار کنیم. خواهر عزیرم! حجابت را رعایت کن؛ در راه خدا کار کن، زینب وار زندگی کن و پیام مرا به گوش مردم برسان و بگو که برادرم آگاهانه به شهادت رسیده است . خواهر جان! اگر بدی از من دیدید مرا عفو کنید. یاسر را خوب تربیت کنید به او بگویید پدرت در راه خدا کشته شده است. در راهت ثابت قدم باش. 
برادرانم امیدوارم سلاح افتاده مرا بعد از من به دست بگیرید. در خط امام حرکت کنید. مبادا انقلاب را فراموش کنید. 
برادرانم! امرز اسلام غریب مانده باید کمک کرد و جان فدا کرد. به رهبری خمینی عزیز قیام کنید و بیت المقدس را آزاد کنید. همیشه از ولایت فقیه اطاعت کنید. برادرانی را که به جبهه نرفته اند را به جبهه بفرستید که جبهه دانشگاه است. خانواده های شهدا را محترم بشمارید. آنها را دلداری دهید. همیشه هوشیار باشید تا منافقین در میان شما نفوذ نکنند. قرآن بخوانید، خدا را همیشه به یاد داشته باشید؛ با احکام اسلام آشنا شوید, سپاه و بسیج محترم بشمارید، از برادران سپاه که در گوشه و کنار کشور در مبارزه با دشمنان شهید شدند قدردانی کنید. به برادران و خواهران حزب اللّه توصیه می کنم به مردم محروم منطقه لاریجان کمک کنند تا از این همه محرومیت نجات بیابند. با همکاری برادران جهادگر منطقه لاریجان را از همه چیز خود کفاء کنند. 
به انجمنهای اسلامی توصیه می کنم که بیشتر فعالیت کنند. تنها کسی که می تواند در روستا ها فرهنگ اسلامی را رواج دهد. انجمن اسلامی است. انجمن اسلامی نهادی است خود جوش در میان مردم اگر چه این برادران هنوز تجربه کاری ندارند، اما مقصر نیستند. این حقیر به انجمن اسلامی خیلی احترام می گذاشتم و به انجمن اسلامی عشق می ورزید. 
برادر عزیزم قربانعلی عزیز و پاسدارم ! امیدوارم پیام را به گوش امت حزب اللّه برسانید. همانطور که برای جامعه الگو هستی در خط اصیل اسلام حرکت کنی. فرهنگ اسلامی و ضد استعماری را در روستا و میان مردم نشر بدهی و مردم را کمک کنی. پدر و مادر راتسلی بده تا از شهادت من ناراحت نباشید. سلاح مرا و به جنگ کافران بشتاب، حمید و ابراهیم را راهنمایی کن تا درسشان را بخوانند و به پدر و مادر نیکی کنند. 
پیام و وصیت من به همسرم این است که بعد از شهادت من ترس و اندوه را به خود راه مده و گریه نکن تا از گریه نکن تا از گریه تو دشمنان شاد نشوند. فرزندمان را به خوبی تربیت کن و در مکتب اسلام پرورش بده. امیدوارم مرا ببخشی و دعا کنی تا جزو شهدای اسلام قرار بگیرم . به فرزندم یاسر یگانه وارث خون من، فرزندم! در مقابل سختیها خوب استقامت کن و مانند کوه استوار باش همان گونه که مولا (ع) به فرزندش محمد حنفیه سفارش کرد تو هم سعی کن به اهداف جامة عمل بپوشانی. پس از شهادت من ناراحت نباش، ناراحتی نکن، قرآن بیامور، در راه خدا از همه چیز بگذر، برای آمرزش روح من قرآن بخوان، مرا حلال کن که اسلام به خون من نیاز داشت. از تو می خواهم که پرچم دار دین اسلام باشی.» محمد رضا خطیبی 




خاطرات
مادرشهید: :
زمانی که محمد رضا به دنیا آمد در کوه بودیم و در روستای "ابل قلم "خانه داشتیم. در آغاز زندگی وضع اقتصادی بدی داشتیم ولی بعد از تولد محمد رضا کم کم وضع ما خوب شد. 

سردار صحرائی :
هنگامی که برادر خطیبی برای آخرین بار از ما جدا می شد من و دیگر دوستان را بغل کرد و بد از مدتی گریه از ما طلب و تقاضای عفو کرد. هنگام رفتن از او خواستم که این بار نرود ولی قبول نکرد و رفت و همه می گفتند که شهید خواهد شد. او رفت و بعد از دوساعت خبر رسید خطیبی در کمین دشمن قرار گرفته و با تیر مستقیم تیربار گرینف به شهادت رسیده است. آن روز تا زمانی که جنازه اش را بیاید آرام و قرار نداشتیم. برای برادر قربانی ـ فرمانده لشکر ـ بی سیم زدیم که خطیب شهید شده است. ایشان آمدند. بچه ها هنگامی که جنازه شهید خطیبی را آوردند همه گریه می کردند. هر کدام برای مظلومیت وی گریستیم، شهید بصیر هم خیلی برایش گریه کرد.





آثار منتشر شده درباره ی شهید 
خطیبی عاشق خسته سلامت 
شهادت نوش میباد بکامت 
عجب ترسیم کردی رسم ایثار 
به خون سرخ در خط امامت 
تو از عشق خدا بی تاب بودی 
نه روز آرام ونی شب خواب بودی 
دویدی تا سه سال سنگر به سنگر 
تو مست از باده می ناب بودی 
بخواندی گوش ابراهیم اسرا 
بگفتی گر که می جویی دلدار 
بخوان در دفتر عشق تا بدانی 
که خونین جامه ات باشد خریدار 
رضا با خون خود حرف وفا زد 
به دنبالش برادر را صدا زد 
به دنیا پرچم عشق و شهادت 
به وقت جان نثاری در منی زد 
اسماعیل منصوری لاریجانی
میثم میثم
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۲۳ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

 به گزارش «ایثار»، صدیقه یحیی‌پور مادر شهیدان معظم خطیبی روز گذشته به علت کهولت سن به دیار باقی شتافت.
پیکر مادر شهیدان خطیبی صبح امروز هشتم مهرماه با حضور خانواده های معظم شهدا، ایثارگران، مسئولان، رئیس بنیاد آمل و مردم قدرشناس این شهر از مقابل سپاه پاسداران به سمت گلزار شهدای آمل تشییع شد و سپس جهت خاکسپاری به روستای هفت‌تن بخش لاریجان انتقال یافت.
سردار خطیبی، دوم تیرماه سال 64 در منطقه عملیاتی حورالعظیم به شهادت رسید و دیگر فرزند شهید این مادر گرانقدر شهید ابراهیم خطیبی در فاصله اندکی پس از شهادت برادرش در 13 تیرماه 64 در منطقه مروآباد به درجه رفیع شهادت رسید.

---------------------------------------------------------

بیست و هشتمین یادواره سردار شهید محمدرضا خطیبی و دانش آموز شهید ابراهیم خطیبی در روستای بوالقلم بخش لاریجان شهرستان آمل برگزار شد.

 

به گزارش خبرنگار سفیر هراز/ با حضور همرزمان و دوستان سردار شهید محمدرضا خطیبی و دانش آموز شهید ابراهیم خطیبی بیست و هشتمین یادواره این شهیدان در روستای محل تولدشان (بوالقلم) واقع در بایجان از توابع بخش لاریجان شهرستان آمل برگزار شد.

 

در این یادواره که با حضور جمع زیادی از عاشقان و پیروان شهدا و همچنین خانواده های گرانقدر این عزیزان برگزار شد، همرزمان شهید با ذکر خاطراتی از شهیدان سردار محمدرضا خطیبی و برادر دانش آموزش ابراهیم خطیبی یادشان را گرامی داشتند.

یادواره سردار شهید محمدرضا خطیبی فرمانده گردان امام محمد باقر (ع)

و دانش آموز بسیجی شهید ابراهیم خطیبی

سردارشهید محمدرضا خطیبی شهید ابراهیم خطیبی

سخنران : حضرت آیه الله حاج شیخ حسین راستی

مداح : همسنگر شهیدان حاج اصغر صادق نژاد

خاطره گویی از شهیدان توسط سردار بسیجی حاج فریدون علیپور

زمان : جمعه ۱۳۹۱/۴/۲ ساعت ۹ صبح

مکان : آمل – بخش لاریجان – منطقه بهرستاق – روستای شهید پرور بلقلم

ستاد یادواره شهیدان خطیبی

میثم میثم
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۱۵ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر